for ever and ever love can keep us together
لب ها می لرزند. شب می تپد... جنگل نفس می کشد.
پروای چه داری! مرا در شب بازوانت سفر ده.
انگشتان شبانه ات را می فشارم و باد شقایق دور دست را پرپر می کند.
به سقف جنگل می نگری: ستارگان در خیسی چشمانت می دوند.
بی اشک چشمان تو ناتمام است... و نمناکی جنگل نارساست...
دستانت را می گشایی گره ی تاریکی می گشاید.
لبخند می زنی رشته ی رمز می لرزد.
می نگری رسایی چهره ات حیران می کند.
بیا با جاده ی پیوستگی برویم.
چشمان را بسپاریم که مهتاب آشنایی فرود آمد.
لبان را گم کنیم که صدا نابهنگام است......
درخواب درختان نوشیده شویم که شکوه روییدن در ما می گذرد!
باد می شکند شب راکد می ماند... جنگل از تپش می افتد.
جوشش اشک هم آهنگی را می شنویم و شیره ی گیاهان به سوی ابدیت می رود.....