به آن زیبایی می اندیشم که زمان را به فراسو برد؛
به دنیایی که هیچ چیز دیگری نمی شناسد.
جایی که همه چیز پاک است و ناب و نیکو.
و انسانها آرزومند آن که یار یکدیگر باشند!
جایی که کشف خود راه و رسم زندگی است...
و هراسی از شکست در دلها نیست.
جای که خدا در وجود یکایک ما حضور دارد!!
و برای همه حقیقت او آشکار است.!
به زمانی می اندیشم رها از رنج...
جایی که عشق معنایی پیوسته یافته است؛
تا انسانها را تا ابد به هم پیوند دهد...
به آن می اندیشم که تمام این ها روزی حقیقت یابند!
و نیایشم این است که در همه اینها با تو سهیم باشم...